پیرمرد -

شخص پیری بود در خانه کوچیک و نقلی و بعد از مدت های طولانی پس از زندگی کردن زیادی پس از روزاهای شیرینش معشوقه خود را از دست داده بود نگاه جوان روبرویش کرد و حالا ک بحث غمیگین همسر اون پیش پا افتاده بود با گریه شروع ب صحبت کرد [ کاش خدا بهم برش میگردوند میدونم شدنی نیست ولی کاش اونجا جایش خوب باشه البته که هست او پاک ترین فرد این جهان بود ] 

با صدایی ک بیشتر از هر لحظه ایی ک گرفته شده بود ادامه داد [ زمان که میگذره ادمهای کنار هم بیشتر بهم وابسته میشن من هم وابسته اش بودم من خیلی ناراحتم خیلی الان بیشتر از هر لحظه دیگ بهش نیازمندم.. من دلتنگشم خیلی زیاد] سرش را پایین گرفته بود و دست های بزرگ و پیرش میلرزید [ قبل از مرگش خیلی درد کشید امیدوارم الان در ارامش مطلقی باشه ] جوان بعد از تمام صحبتشان با خدافظی دلگرمی او را فورا ترک کرد تا پیرمرد اشک هایی ک سراریز بودند را نبیند. 

او خبر از دنیای بیرحم درورش نداشت و در غم از دست دادن همسرش میسوخت ، معشوقی ک سالیان سال کنار هم سپری کرده بودند و حالا یکی از انها دیگری را ترک کرده است

- نوشته شده از واقعیت -


اینکه زوجی بهم دیگه میگن تا اخرش باهاتم واقعن پاش بمونید ک همچین ادمایی کم پیدا میشه متاسفانه ولی این فرد منو خیلی ب خودم اورد ک دو نفر چطور میتونن از جوانیشون تا پیریشون زمانی ک میمرند کنار هم باشند و از تکتک لحظاتشون استفاده کنن و عشق واقعی همینه با مرگ تموم میشه:) و وقتی ک حتا تا اخر پیریشون کنار هم بودند بازم این فرد حاضر بود همچی رو بده تا بازم کنار معشوقه خود باشه.

 

پی‌نوشت؛ شخصی ک خیلی عاشقشم این دنیا واسه عاشقی کردنمون کمه من توی اون یکی دنیا دنبالت میگردم3>

    • 🪶‌ ‌.‌

    oh

    رک باشین و حرف دلتون رو بم بگین!

  • ۸
  • 𝑪𝒐𝒎𝒎𝒆𝒏𝒕𝒔 [ ۵۹ ]
    • 🪶‌ ‌.‌

    - یه حرکت ساده -

    [امروز یه جمله ای خوندم که خیلی حقیقت بود و تکونم داد، نوشته بود:
    “بعضی وقتا راه حلش فقط یه زنگه، یه جمله‌ی خوب گفتنه، یه قرار یه ساعته‌س، یه ذره پا رو غرور گذاشتنه، ولی آدما ترجیح می‌دن گند بزنن تو هرچی بوده و مفت ببازن طرفو.”
    گاهی وقتا خوبه برای حفظ آدمی که یه عمر کنارت بوده و دوریش برات سخته بری جلو و سعیتو بکنی. گاهی وقتا خوبه با یه حرکت ساده مانع یه عمر حال بد و دلتنگی کشیدن بشی.]

    • 🪶‌ ‌.‌

    جدی گرفتیم؟

    عشق تو شوخی زیبایی بود

    زیبا بود اما.. 

    شوخی! 

    حالا 

    تو بی تقصیری، من تاوان اشتباهات خودم را پس میدهم 

    این تنهایی

    تاوان جدی گرفتن ان شوخی بود!- 

    دستکشای خونیمو در اوردم و روی میز گذاشتم و نگاهی ب جسد رو به روم انداختم که از پایین ترقواش تا بالای شکمش شکاف داده شده بود و تمام محتویات مرده داخل بدنش پیدا بود و کاملا دیده میشدن 

    برگه و خودکار رو برداشتم و نوشتم: 

    " شخص مقتول بر اثر تزریق زهر در روز یکشنبه ساعت 02:30 دقیقه بامداد ب قتل رسید "

    • 🪶‌ ‌.‌

    بخند.

    • 🪶‌ ‌.‌

    D;

    • 🪶‌ ‌.‌

    فاک یو"

    • 🪶‌ ‌.‌

    شکارچی سنجاقک:):)

    شکارچی سنجاقک 

    امروز او 

    چقدر پرواز کرده بود؟(:

  • ۱۷
    • 🪶‌ ‌.‌

    شت

    حسم اینجوریه ک مث کس ک کتاب‌و باز کرده و ساعت ها خیره مونده رو صفحه‌ی اولش، هی میخونه‌و میرسه به آخر صفحه ولی میفهمه حواسش نبوده، دوباره و دوباره و دوباره.

    همینقدر کصشعر

    • 🪶‌ ‌.‌

    (بدون عنوان)

    -جریان باد موهای نقره ای اش را بهم میریخت و بازدم دودی او را در اطرافش پراکنده میکرد. در این لحظه، هیچ چیز به راستی قابل پسندش واقع نمیشد یا باید بهتر میگفت...درواقع هرگز و هرگز و هرگز، هیچ چیز نمیتوانست به درستی او راضی نگه دارد.-
     
    bayan tools ghostly kissesgarden

     

    • 🪶‌ ‌.‌
    همه کثیفن حتی بال پروانه ها-
    𝑴𝒆𝒏𝒖
    𝑳𝒊𝒏𝒌𝒔